دریافت کد خوش آمدگویی

ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


شهر خلوت...







نویسندگان بلاگ عاشق تنها



آثار تاريخي عاشق تنها



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق تنها



وضعیت من در یاهو



آمار بلاگ عاشق تنها



طراح قالب بلاگ عاشق تنها:



موزیک و سایر امکانات بلاگ عاشق تنها





بعضــــــــــــــــــــــــــــــی ها

...بعضــــی از آدم ها مــــــــــال توأند

...حتی اگر بگذارند بروند، آخرش برمیگردند

،بعضـــــــی آدم ها مال تو نیـــــــــستند

،حتی اگر هر روز و هر لحظه کنارت باشند

...آخـــــــــــرش میــــــگذارند میـــــــروند

...

!بـــاور کـــنـــیـــد


[+] نوشته شده توسط میتی در 21:55 | |







!هی غریبه

...رو کسی دست گذاشتی که همه زندگیمه

...بی وجدان اینقدر راحت بهش نگو عزیزم


[+] نوشته شده توسط میتی در 21:49 | |







بخشیدنی در کار نیست

بعد از مدتها بی خبر باز آمده ای.......؟

!..............میخوای که ببخشمت ولی   

؟چه چیزی را باید ببخشم

!گناه از تو نبود... خاطرت جمع

!....من اشتباه کردم

...حالا راه بازآمده را برگرد

...من یک اشتباه را دو بار تکرار نمی کنم


[+] نوشته شده توسط میتی در 21:41 | |







عشق چیست؟

 

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در 

حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3  روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و

شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و
گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو
دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم
لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید
و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم
با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص
دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین
عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم
خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش
فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای
قشنگی بود.  بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب
بود عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری
برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت
خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم
بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق
یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد
باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم
موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این
مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست
عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو
می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می
کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم
که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم
بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی
حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع
عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم.
اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام
فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم
من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید  ما
توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من
زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش
دوستدار تو (ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم
گمان می کنم جوابم واضح بود .
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم
مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی
از بستگان
لنا بلند شد و گفت: چه کسی؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد .

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن ...
لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد :
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد


[+] نوشته شده توسط میتی در 17:41 | |







گاهی وقتا

 

 

 

 


 

   

گاهی دلم میخواد وقتی بغض میکنم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خدا از آسمان به زمین بیاد، اشک هامو پاک کنه، دستمو بگیره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بگه : اینجا آدما اذیتت میکنن ؟!

 

 

 

بــیـــا بــــــریــــــــم

 

 


[+] نوشته شده توسط میتی در 19:13 | |







نمی گویم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

:دیگر نمی گویم: گشتم، نبود، نگردید، نیست، بگذار صادقانه بگویم

!گشتم، اتفاقا بود، فقط ماله من نبود... بگذار دیگری بگردد، شاید مال او باشد


[+] نوشته شده توسط میتی در 19:11 | |







راننده تاکسی...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

:راننده تاکسی اسکناس گرفت و پرسید

؟یک نفری

:...مکث کردم و گفتم

....خیلی وقته...


[+] نوشته شده توسط میتی در 19:7 | |







سلام...

امروز اومدم یه خبر جدید بگم و اونم اینکه که با تبادل لوگو موافقت میشه...


[+] نوشته شده توسط میتی در 23:31 | |